موجودات آسمانی

ساخت وبلاگ
درود...فرشاد گفت : چرا تو این وبلاگ اینقدز شل و ول و ملایم شدی ؟!..چی شد اون روحیه ویپلشی ات  وقتی اونطوری بود با خودم فکر میکردم تو آخرین کسی هستی که توی خانواده قدرت پدربزرگ میرزا عباس مفتش جنگیر رو داری ( با این توضیح که پدربزرگ بنده جنگیر به شکل مرسومش نبوده بلکه تا میتوانسته در فکر کلاه گذاشتن سر اجنه بوده و زیر بار نمی رفته ..بله یک شورشی بوده )...گفتم : اولا مبالغه می فرمایید ! در خانواده ما پیدا کردن کسی که قدرت پدربزرگ رو نداشته باشه تقریبا غیر ممکنه !!..بعدشم اون لحن بالا نمیاد فعلا و حتما دلیلی داره ..و ماهیت اون لحن مستدل کوبنده یک تاثیراتی داره که شاید الان اونها مورد نظر نیست ..بجاش این حالت فعلی تاثیراتی داره که شاید مورد نظر هست !..یا کلا همینی که هست !...فرشاد گفت : مثلا چه تاثیری داره ؟!...یکهو صدای بلندی آمد از پشت در خانه ..چیزی محکم به در خورده بود ..رفتم در رو باز کردم دیدم چندتا بچه کوچک با توپ در دست یکی ایستاده اند ..با نگاه های ترسیده و کپ کرده و میخ شده سر جایشان آرام و سریع سلام کردن ..اولش با چهره بی حالت و کمی اخم نگاهشان کردم ..آنها هم جیک نمی زدن تا یکیشون گفت ؛ ببخشید ..منم لبخند زدم و گفتم ؛ خواهش میکنم و بعد باهاشون خوش و بش کردم و یکخورده مسخره بازی درآوردم ..دیدم همشون گل از گلشان شکفته با نیش های باز مشغول شلنگ و تخته انداختن و بازی شدن !.. بعضی جرئت پیدا کردن حتی شوخی کنند !...بعد یکهو جدی شدم و گفتم ؛ مراقب باشید توپ محکم به در خانه مردم نخوره صداش خیلی آزار دهنده است ..همشون گفتن چشم ..و برگشتم توی خانه ..با خودم فکر کردم بخصوص بعضی درها که زنگار بسته و صدای وحشتناکتری هم داره !..بعد نفهمیدم نکته کدوم سر داستان بود بلاخره !!!../. ..فرشاد گفت : حالا لحن ویپلشی رو ول کن چرا داستانهای خودمان رو تعریف نمی کنیم مثلا شایعات هالیوودی ..یا چیزهای دیگر ..نه تنها شل و ول شدی بلکه ضد قصه بودنت کاملا آشکار شده و خیلب بد قصه هایی که بلد نیستی تعریف میکنی ...گفتم : شل و ول شدن ابعاد گسترده ای داره ..و قطعا چیزهایی هست که منم بلد نیستم یا اصراری ندارم نشان بدم که بلدم ..بعدشم وقتی به کسی میگیم ؛ ضد قصه ..اینکه بلد نباشه فصه تعریف کنه یا قصه هایی رو بشکل نابلدی تعریف میکنه یا حتی اونهایی که واقعا بلد نیست ...خب در واقع داریم ازش تعریف می کنیم !!!...یعنی کارش رو درست انجام میده !...فرشاد می خواست بازم سوال کنه ..که گفتم : فرشاد دیگه خفه شو بسه !..فرشاد برقی در چشمانش بود و لبخند کمرنگی گوشه لبش ../...خیر و سلامتی

رقیب اصلی مرگ فیلمنامه فرعی زندگی...
ما را در سایت رقیب اصلی مرگ فیلمنامه فرعی زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cabolfazl1971geraa7 بازدید : 211 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 17:08