زامبی درمانی و انقلاب جهانی !

ساخت وبلاگ
زامبی درمانی و انقلاب جهانی !

درود...آریا نمی دونم از کجا چندتا زامبی پیدا کرده آورده توی زیر زمین زندانی شان کرده ..فرشاد هم مسئول مراقبت از آنهاست !..اوایل خیلی می ترسید ولی خب در مقابل  ترسی که از آریا داره کم کم با زامبی ها کنار آمد و جدیدا خوشش هم آمده !..آریا فکر میکنه درمان زامبی ها از طریق شنیداری ممکن است !..یعنی استفاده از یکی از حواس حیوانی آنها که قطعا زمانی به تمامیت انسانی شان مرتبط بوده سعی در بکار انداختن بخش های خاموش و تاریک مغژ و کالبد انرژی شان دارد !!...اینه که متن های خاصی رو با این هدف می نویسه و میده به فرشاد که بره براشون بخواند ! تا ببینه به کدامیک چه عکسالعملی نشان میدن و بعدا گزارش فرشاد و البته فیلم عکس العمل ها یشان رو به دقت برسی می کنه !...اول که این ایده رو مطرح کرد ما گفتیم ؛بابا مردم سالم گو ش شنوا ندارن وای به حال زامبی ها ..ولی آریا گفت : مردم سالم دچار توهم داشتن انواع مختلف منطق مطابق ساختار شکل گرفته نظام دریافت شخصی خودشان هستند بعلاوه تمرکز روی علایق و چیزهایی که به هر دلیل احساس وابستگی پیدا کردن بهش ..ولی زامبی ها فاقد منطق شکل گرفته و توهم داشتن تشخیص هستند و حس شنوایی شان صرفا بصورت تکنیک و یک امکان ناب کار میکنه که خودش نعمتی است واقعا !!. ..همه ی ما با تعجب گفتیم ؛عجب !!. ..فرشاد گفت : یک موقع این تحقیقات باعث کمک به سازندگان دیوانه هوش مصنوعی نشه ؟!..آریا گفت : هوش مصنوعی و ساختن ربات و دیوانگان علاقمند بهش مشکل نیستند وقتی این همه انسان آماده هست که مبشه هزار تا بلا سرشان آورد در دنیای دیوانه دانشمندان روانی که در خدمت قدرت های مرموز و مجهول هستند ،منظور از نظر سطح دیوانگی شان مرموز و مجهول !!..و میشه کنترلشان کرد در حد ربات !...فرشاد گفت :پس سر و صدای هوش مصنوعی یک نکته انحرافی است ؟..آریا گفت : در نهایت قطعا همینطور است !....تا اینکه امروز بلاخره ظاهرا زامبی ها به یک متن آریا توجه نشان دادن !..آریا مشغول مطالعه و برسی و یاداشت بود که پرسیدم :چه متنی رو امروز نوشته بودی ..یا در واقع این متن چه ویژگی داشت ؟..آریا گفت : وجه بارز و برداشت اولیه ازش قطعا ؛" حدیث نفس " است !!.گفتم : جالبه !..حداقلس ثابت میکنه هنوز قادر به تشخبص چیزی هستند !!...ولی بنظرت چرا به حدیث نفس عکسالعمل نشان دادن ؟!...آریا گفت : چون نزدیک ترین چیز به وضعیت فعلی شان است از چند منظر !...احتمالا  ..و شاید بشه از همین نقطه کمکم گرفت و بالا کشیدشان یا به یک طرح گسترش فیزیکی و انرژیایی دست یافت ...گفتم : حالا نتایج این تحقیقات دست سازندگان هوش مصنوعی نیافته باز !..آریا کمی چپ چپ نگاه کرد و گفت : شما ها رو  که میبینم اتفاقا کم کم همدردی میکنم با سازندگان و محققان و جستوجوگران هوش مصنوعی !!..انگار همه دنبال موجودی هستند که کمی کمتر اعصاب خرد کن باشه !. و البته کمتر خنگ !.../ ..جوان که  بودبم یعنی حدودا نوزده بیست ساله یک شب یک واژه من و آریا رو به هیجان آورد  ..شبی بود که کلی حرف های عجیب و غریب و بحث های هستی شناسانه و اجتماعی و اینها داشتیم و سرمان حسابی داغ شده بود و شنیدن اون کلمات دیگه بردمان در اوج هیجان ؛  انقلاب جهانی  !!!...چشمان جوان مان برقی زد و با ژست متفکر هر دو پکی عمیق به سیگارهایمان زدیم ...و با حرکت سر و لبخند های جدی که کاملا محصور باد و هوای کله مثلا متفکرمان بود انگار ناگزیر و بدیهی بودنش رو تایید می کردیم ...واووو انقلاب جهانی ..چقدر باحال !!.../ امروز داشتم میرفتم که یکهو یاد اون شب افتادم و برگشتم به آریا که دوباره مشغول کار تحقیق خودش بود گفتم : ببینم نکنه این زامبی درمانی ربطی به   انقلاب جهانی داشته باشه ؟!..می خوای انقلاب جهانی بکنی ؟!!...آریا بار چپ چپ نگاه کرد ..گفتم : یعنی منظورم اینه ما رو هم در جریان بگذار !...کمکی چیزی !!..بعد خودم رو جمع و جور کردم و سینه جلو دادم و صدایم رو مثا سخنوران جدی کردم و گفتم : ببین قرار نبود جواب ژوزف بالسامو رو مثل خودش بدیم اینجوری انگار اون معلم ما شده ..این راه غلطه ..یادت نره پادشاهان پیشدادی هزار سال حکومت کردن و بعد این عالم رو ترک کردن برگشتن اونطرف بدون برخورد با مرگ ..یعنی با هزار سال حکومت هم چیزی درست نمیشه اینجا !!..بفهم !!..آریا با لبخند گفت : بنظر من که این حرفها بیشتر بدرد خودت میخوره ..عجیبه تو و زامبی ها در علایق حدبث نفسی مشترکید انگار !!...با لبخند و حالت کسی که نرم شده و خوشحاله که بازی اش دادن نزدیک شدم و گفتم :راستی سعی کن بعضی زامبی ها در امور حقوق بین الملل و اینها پرورش بدی مبشه کلی کارها و اقدامات حقوقی کرد که شدیدا مورد نیازه !...آریا گفت : گمون میکردم بخواهی به سمت سلوک و رستگاری هدایتشان کنم !..ببین اگر یک نفر بین ما باشه که روحیه حماقت تسلطگرایی جادوگران سیاه و البته بعضی توانایی هابشان رو داشته باشه قطعا خودتی ..با حالت حق به جانب معصومین متدین گفتم : اتفاقا من تصور میکنم سالک و زاهد و درویش گوشه گیری هستم که تو لعنتی در آخرین لحظه رسیدن به بالاترین هدف سلوک اونقدر ماجرا و داستان و چه میدونم شایدم انقلاب جهانی راه انداختی که من خر تمام نتایج یک عمرم رو بر باد میدم و در نقش قهرمان آخرین لحظه و ناجی بزرگ وارد معرکه در ظاهر عظیم و در باطن غیر قابل مقایسه با رسیدن به هدف رستگاری تو ، میشم ...در حالی که طبیعتا باید برعکس می بود !...اینکه من آدم شدنی نشان میدم ولی تو هنوز این پا و اون پا میکنی یکی از عجایب عالم است !!!...چیه می خوای ثابت کنی تو آدم نشدنی اصل بودی و من دوم بودم ؟!...آریا گفت : با ابن همه توهم که در هم می پیچی و ارائه میدی کاماا مسخصه جایگاه اول همواره از آن خودت است !...ابله جمشید شاه هزار سال حکومت کرد و بعد زنده و صحیح و سالم با جسم فیزیکی اش بازگشت رفت به آن عالم ..سعی کن بفهمی کودن !...با اون دوتا بال گسترده که پشتت روی کتف خالکوبی کردی عین نشان فروهر ! گفتم : من طرفدار لاتزیو هستم کسی شک نمیکنه !..خودت چی که نصف بدنت رو سیاه کردی و روی اون سیاهی امتداد بال راستت فقط مشخصه و بال چپت هم اونطرف خالکوبی کردی روی سیاهی جلو رو سینه ات هم فقط یک ستاره پنج پر مشخصه و طرف راستت ؟!..این استرلابه ؟!...هر دوتا پیراهن در آورده بودیم ..آریا گفت : اون چیه وسط سینه ات خال خوبی کردی ؟ یک دلقک با کلاه که یکوری داره لبخند میزنه ؟!..ژوکره ؟..یا قهرمان پرتقال کوکی  کوبریک ؟!...یکهو فرشاد وارد شد و با تعجب گفت : وای اینها چیه رو تنتون خالکوبی کردین  ؟ دیوانه اید ؟. .ببین چیکار کردن با خودشون ..کی خالکوبی کردین ؟!..خاک بر اون سرتان !...گفتم : ابله اینها نقاشیه پاک میشه ! بنظرت به ما میخوره خالکوبی کنیم ؟! خاک بر اون سرت !...فرشاد گفت :خب آخه چرا ؟..آریا گفت : امشب می خواهیم بریم استخر کسی رو بترسانیم !...فرشاد آمده بود نزدیک و گفت : این نوشته ها چیه ؟ به چه زبانیه ؟..آریا گفت : ول کن برو به زامبی ها برس .فقط سعی کن تا برمیگردیم خورده نشده باشی حواست رو جمع کن !...فرشاد در حال رفتن برگشت گفت : ولی باحال شده ها  ..که یکهو آرتمیس و مانیا و بئاتریس  هم وارد شدن ..و های و هوی و سر و صدا درباره نقاشی های شبهه خالکوبی به راه افتاد ، من و آریا هم مثل دوتا ابله نیمه لخت ایستاده بودیم اون وسط  !  و رگبار اظهار نظر و ایده پردازی و طراحی به راه افتاده بود ..فقط خدا رو شکر که قبلش  اینها خبر نداشتن می حواهیم همچین کاری بکنیم وگرنه خدا میدونه الان با چه سبک نقاشی و طرح خالکوبی باید میرفتیم استخر !!...کوبیسم ؟ سورئالیسم ؟ امپرسیونیسم ؟..اینها که خیلی خوبه ، میترسم با طرح پری دریایی ! و دختران مزرعه در آفتاب دم غروب و ..یا نقش فرش ایرانی اصیل ! ..و گل و بلبل و اینها  مزین میشدیم !...ممکن بود دعوایشان هم بشود و ما دوتا رو طرحی به سبک جکسون پولاک راهی کنند ....آرتمیس گفت : طرح ها تون خیلی واضح و مشخصه باید کمی اسعاری و مبهم می بود ....گفتم : استعاره شاه کلیده  فقط من میدونم وقتش چه موقعی است ...در ضمن استعاره لب مرز اطوار نوعی زرنگ بنظر رسیدن است که خودش دقیقا عین  گلدرشتی و واضح و بی پرده عیان شدن است ...حماقت نشئه آور و گول زنکی است که برای خر کردن خود آدم عالیه !...همان مثلا افسانه مثلا رندان ابله !...شنیدی میگن ؛ ما را به رندی افسانه کردند پیران جاهل  شیخان گمراه  ../ ..خیر و سلامتی 

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۵ساعت   توسط ابوالفضل .گ  | 

رقیب اصلی مرگ فیلمنامه فرعی زندگی...
ما را در سایت رقیب اصلی مرگ فیلمنامه فرعی زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cabolfazl1971geraa7 بازدید : 241 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 10:52