خط های روشن مستقیم و زوایای پنهان در تاریکی

ساخت وبلاگ
درود...مصاحبه تلوزیونی  داریوش کریمی و ابراهیم خان گلستان رو دیدم ..تقریبا از همان اول آقای  گلستان پاسخ  هایشان را با عبارات اصلاحی سوال آغاز کردند و تا آخر هم ادامه دادند ..آقای مصاحبه کننده هم تا نزدیک های آخر مصاحبه ریتم خودشان رو حفظ کردند و در چند دقیقه آخر البته دیگه دچار از ریتم افتادگی و در حقیقت درگیر شدن با ریتم اصلاحی مصاحبه شونده شدند و در نتیجه اگر تصور کنیم کلیت محتوای مصاحبه و چالش و تفاوت دو لحن همان سر و شکل مورد نظر یا همان چیزی بوده که مورد نظر برگزار کننده و سازنده بوده تا قبل از اون تکه پایانی محقق شده بود ! ( بلاخره مصاحبه با جناب گلستان یک جذابیت هایی داره که شاید منظور سازندگان رسیدن به همانها بوده ولی در آخر اون تغییر از طرف مصاحبه کننده ..هم می تواند خلاف اهداف اولیه و هم بازی معنا بخش و یا فالبداهه ای حکیمانه در نشان دادن چگونگی اهمیت و جایگاه مصاحبه شونده و نشان دادن عملی تاثیر و قدرت همچین ذهن و ساختار تفکری باشه ..)..در نهایت جدای از کیف کردن و غنج زدن برای آقای ابراهیم خان گلستان و تشکر از سازندگان و مصاحبه کننده محترم برای بدست دادن فرصتی دیگر برای ثبت و ضبط  این بیانات و اندیشه درخشان بخصوص برای نسل های جدید تر ...باید دقت کرد به این لحن و بیان اصلاحگرایانه و سختگیر جناب گلستان ..که بنظر من صد در صد درسته و شدیدا لازم و ضروری . این ابدا به معنی صد در صد قبول داشتن همه ی کلیات و جزئیات تفکر و اندیشه کسی در باور و تکنیک های ذهنی و سلیقه و ساختار نیست ..به قبول داشتن یا نداشتن راه و روش و منش زندگی شخصی کسی که ابدا ربطی نداره ..مگر دونفر با اجازه و خواست یکدیگر بخواهند مبحثی هستی شناسانه یا فلسفی و یا فنون ذهنی رو تا امتداد زندگی و اعمال رفتار و سبک زندگیشان پیش برند که این چیز دیگری است ..در شناخت و برسی زندگانی بزرگان هم این نکته بسیار مهمی است ...بنظر من مرز ما در اینکار همان زاویه با همان اندازه و میزانی است که خود شخص آن بزرگ یا هنر مند در آثار و بیانش بجا گذاشته ...جلوترش از این منظر بیهوده است ..جدای از اینکه کسی چقدر میتونه حدس های خوب یا انواع استدلال و خط و ربط درست پیدا بکنه ...خنگ بودن یا باهوش بودن اینجا به درک و دریافت از محدوده ها ی فکری و تفاوت کمی و  کیفی فرازها  و در نظر گرفتن سادگی های تاثیرات بیرونی و درونی روی هر انسانی و پیچیدگی های ذهنی و کشف معادله خاص شناسایی هر هنرمند و بزرگی بستگی داره ...طبیعتا خطوط فکری ساده وساده انگار و عامیانه هرگز راه به زوایای پنهان و پیچ در پیچ های ذهن و حیات انسان های بزرگ نداره ...مگر از طریق مواجهه و مطالعه  آثار آنان به عنوان مخاطب !...در درجه اول !!!...بعدشم مگه قراره مخاطبان همگی به شناخت از شخص هنرمند و ادیب و فیلسوف برسن ؟؟!!!...ببخشید گمونم رابطه آثار بزرگان و مخاطب چیز دیگری قرار بوده باشه !!!...مگه همه خودشان  رو شناختن که حالا توهم شناخت خواص و بزرگان مثلا ، شده تبدیل به بیماری وحشیانه متوهمانه و دیوانه  وار عصر حاضر روی کل کره زمین !!...؟..بله بخاطر همین نگاه اصلاحگر و بی تعارف ابراهیم گلستان اهمیت بسیار داره ...این همان ارجاع به زوایای درست وسط اغتشاش و آشفتگی است !..قطعا نیاز به شفافیت ذهنی دانش و تسلط کافی و شجاعت ذاتی داره ..که اینها که مربوط به شخص خود ایشان است تازه کاملا بی ربطه به اهمیت کاری که با آن انجام می دهد ...بر خلاف ظواهرش باز در مورد خود ابراهیم گلستان ..این نوع حضور اتفاقا  خیلی بیشتر فداکاری و از خود گذشتگی و دیگر خواهی و اصلاحگری و سازندگی است !!...تا جلوه گری یک شخص !!...در واقع اصلا و ابدا ابراهیم گلستان منظورش ابراهیم گلستان بودن نیست !...اون رو که خیلی وقته هست !...ولی او همچنان تاکید داره روی تعمق درست  تامل درست ..دقت درست ..توجه به ماهیت موضوعات و تفاوت ها و اشتراکات آنها ..وجود پیچیدگی ها در کنار سادگی ها ..وجود محدوده ادراکی با زوایا و وزن های متعدد و مخالف و موافق ..متقاطع و موازی ...کلی ؛ اما ،اگر و ولی در موضوعات و مباحث گوناگون و شاخه های اندیشه و تفکر ...هیچ دو خط شعر و جمله فیلسوفانه و باور درونی مستقیم و سر راستی وجود نداره که مطلقا  درست باشه و در درون خودش بتواند تمامیت یک اندیشه و ذهن و هستی انسانی رو تعریف یا مثلا بجای خاصی برساند ...نه انسان چه عام و چه خاص و نه عالم هستی در هیچ نگاه یک بعدی و تک زاویه ایی جای نمی گیرد ...در چند بعد و زاویه مترداف و هم عرض و طول و هم راستا هم جای نمیگیرد بلکه پر از تضاد و اختلاف ظاهری است !!..بله در نهایت و غایت ظاهری است ..وگرنه می تواند تا بیخ و اعماق ؛ باطنی بنظر برسه !!...در نتیجه تمایل به سکون و آرامش فکری همان توهم دانستن و کشف کردن است ..///  ...تازه تمام اینها درباره ذهن و اندیشه بود !!..بله انسان تماما ذهن و اندیشه هم نیست !!!...چیزهای دیگری هم هست که در ظاهر تا حد مرگ تضاد دارن با ذهن و اندیشه ..واقعا تا حد مرگ ..یعنی کشنده و دیوانه کننده !..کسی میترسه دیوانه بشه ؟!...باید ازش پرسید حالا مگه قراره چه غلطی بکنی ؟!...یا مثلا فکر میکنی اون جماعت همرنگت که بین شان قایم میشی خیلی عاقلن ؟!!....راستش آن جماعت و میزان دیوانگی شان  نقطه عطف و  دل گرمی و کمی هم شعف و انبساط خاطر و تفریح  ادامه راه توسط دیوانگان اینطرف است !..!!....خیر و سلامتی !

رقیب اصلی مرگ فیلمنامه فرعی زندگی...
ما را در سایت رقیب اصلی مرگ فیلمنامه فرعی زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cabolfazl1971geraa7 بازدید : 200 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 17:08